پایگاه خبری صریح خبر
11:42:32 - شنبه 17 سپتامبر 2016
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
گر دست فتاده ای بگیری، مردی/با بی مهری به استقبال «مهر» نرویم
یادتان که هست مدارس چند زنگی و با نیمکت هایی سه نفره که وسط املا یک نفر باید پایین میرفت و دارای کشو هایی بود که بعد از جوراب مادر و زیر فرش، امن ترین جا برای نگهداری پول و وسایل بود و نه اختلاسی داشت و نه دزدی دیده میشد و اگر خیلی وضعمان خوب بود نان و پنیری در این کشوها نگهداری میکردیم

%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af

صریح خبر –اول مهر که میرسد تمام ذهن ها به سمت بازگشایی مدارس میرود و فرقی بین پیر و جوان و زن و مرد نیست و انها که سن شان کم است به سراغ مدرسه میروند و کسانی که سن و سالی از انها گذشته  ،خاطرات دوران دانش اموزی را مرور میکنند و لبخندی ،شاید شیرین و شاید تلخ بر لبانشان مینشیند

شیرین از این بابت که خاطرات دوران کودکی در ذهنشان تداعی میشود و تلخ به دلیل گذر سریع عمر .

کمی به دوران گذشته برگردیم دورانی که دغدغه خیلی ها تهیه کتاب ،لوازم تحریر ،جلد کردن کتاب ، لباس و …بود و پدری که چندین بچه قد و نیم قد را  در صف انتظار خرید این لوازم میدید و سفره های کهنه منزل یا نابلون های کهنه حتی سیاه رنگ ،جلد کتابمان میشد تا سیاهی رنگ جلد کتاب ،اینده ای سفید و روشن را رقم بزند و کش هایی که  نقش کیف را ایفا مینمود و همه اینها از یک شیفت به شیفت  بعدی منتقل میشد و خواهر یا برادر باید منتظر میماند تا بردار یا خواهرش تعطیل شود تا لوازم تحریر را به او بسپارد

یادتان که هست مدارس چند زنگی و با نیمکت هایی سه نفره که وسط املا یک نفر باید پایین میرفت و دارای کشو هایی بود که بعد از  جوراب مادر و زیر فرش، امن ترین جا برای نگهداری پول و وسایل بود و نه اختلاسی داشت و نه دزدی دیده میشد و اگر خیلی وضعمان خوب بود نان و پنیری در این کشوها نگهداری میکردیم

علم بهتر است یا ثروت ، بگذریم این کلمات تکراری انقدر کلیشه ای شده اند که در وصف ان انشا نوشتن و حرف زدن فقط انسان را از خودش متنفر  میکند

از دوران دانش اموزی به ما یاد دادند «بابا نان داد » و همچنان هم در مقطع دکترا بابا نان میدهد آب میدهد ،خرجی میدهد و اتفاقا جان هم میدهد و ایکاش در همان دوران به ما میگفتند بابا چگونه نان میدهد ؟!!  چرا که پدر انقدر نان داد که جانش از دست رفت و مادر انقدر اب داد که توانی از او باقی نماند

یادتان که هست زنگ های  مثلا تفریح ، گرسنگی امان را میبرید و بوفه مدارس فقط باز و بسته میشد و جیب های خالی مان توان خرید یک نان فانتزی را هم نداشت و چقدر این نان ها خوشمزه بودند و تازه میفهم که انسان گرسنه هر چیز برایش خوشمزه هست !! آری نان همان نان  است و طعم ان فرقی نکرده و ما گرسنه بودیم

در میان این بهبوهه اگر یک نفر  بخشی از یک نان فانتزی را با ما تقسیم میکرد  یا یک لوازم تحریر برایمان میخرید و یا هدیه ای میداد چقدر بالا و پایین میپریدم و خوشحال میشیدم و ان فرد هدیه دهنده یک اسطوره برایمان میشد ؟! یادتان که هست

یک لحظه از مشغله های سیاست ،اقتصاد و… خارج شوید و اینها را تصور کنید

هستند هنوز کسانی که میتوانیم با یک مداد ،دفتر ،لباس و… خوشحالشان کنیم ،جایی دوری نمی خواهد برویم کافی ست فقط از مشغله  های روز مره مانند سیاست و اقتصاد و … که هم خودمان و هم خاطراتمان غرق در ان شده اند بیرون بیاییم و به محیط اطراف نگاهی بیاندازیم ،انگاه انگشتان دانش اموزانی که از  کفش های کهنه و پاره اش بیرون زده اند و فقط تصویر یک نوشته خوب برای فضای مجازی شده است را خواهیم دید.

مهر نزدیک است ،از همین امروز یکبار هم که شده لذت کمک به دانش اموزان را ولو با یک مداد یا خودکار و… تجربه کنیم و با اغوش باز به استقبال مهر برویم

مهر نزدیک است ….

بهرام سبزی

 

تبليغات
اعلام وصول تابناك وب صریح خبر تابناك وب صریح خبر صریح خبر

logo-samandehi