حادثهای تلخ در تبریز باعث شد خانواده یک پسر بچه قربانی تجاوز، به جای مراجعه به قانون، خود دست به انتقام بزنند. آنها مرد متهم را یافته و با خشونت شدیدی مجازات کردند. متهم با ضربات متعدد و استفاده از یک وسیله غیرمتعارف(پایه مبل) دچار آسیبهای جدی در ناحیه مقعد و روده بزرگ شده است. پزشکان از نیاز دائمی او به کیسه کولستومی خبر میدهند. این رویداد پرسشهای جدی درباره عدالت خودخوانده و شکاف بین مردم و نهادهای قضایی مطرح کرده است.

در یکی از محلات شهر، خانوادهای در سکوت رنج میبردند. رنجی که با شنیدن خبر تجاوز به پسر کوچکشان آغاز شد و با تصمیمی سرنوشتساز ادامه یافت. به جای شکایت به نهادهای قانونی، خشم و درد آنها را به خیابانها کشاند. آنها خود به جستجوی متهم برآمدند تا دادگری را در سایه خشم تعریف کنند. آنچه رخ داد، صحنهای خشن بود که در آن مرد میانسال ابتدا مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت و سپس با وسیلهای غیرمتعارف مجازات جسمی شدیدتری را متحمل شد. اکنون این مرد در بیمارستان با جراحاتی جدی دست و پنجه نرم میکند. پزشکان از آسیبهای دائمی دستگاه گوارش او خبر میدهند که تا همیشه با او خواهد ماند. از سوی دیگر، پسر بچه قربانی نه تنها با آسیب روانی تجاوز، که با بار سنگین خشونت انتقامجویانه نیز روبرو است. خشونتی که در نام او انجام شد اما تبعات آن دامان همه را خواهد گرفت. این واقعه جامعه محلی تبریز را نیز دچار شوک کرده است. برخی آن را عدالت خودخوانده میدانند و برخی دیگر هشداری درباره فروپاشی مرزهای قانون. اکنون این پرسش مطرح است: وقتی سیستم قضایی نتواند اعتماد مردم را جلب کند، آیا خیابان جایگزین آن خواهد شد؟
شنیده هایی که صریح خبر مستقلا فادر به تائید یا تکذیب آن نیست حاکی از آن است که یک عضو کادر درمان تبریز مدعی شده است که در تبریز مردی میانسال به یک پسر بچه تجاوز کرده و وقتی خانواده ی پسر بچه جریان را فهمیده اند، به جای اینکه شکایت کنند، با یافتن مرد، ابتدا او را به شدت کتک زده و سپس یک چوب پایه مبل به طول ۴۰ سانت را وارد مقعد وی کرده اند. مرد میانسال امروز جراحی شده ولی تا ابد برای دفع مدفوع باید کیسه کولستومی همراهش باشد.
آسیبشناسی روانی خشونت انتقامجویانه
خشم ناشی از تجاوز به فرزند میتواند آنچنان عمیق باشد که منطق و قانون را تحت الشعاع قرار دهد. در این مورد، خانواده قربانی در چرخه معیوب خشونت گرفتار آمده است. روانشناسان تاکید میکنند که چنین واکنشهایی اگرچه قابل درک است، اما نه تنها درمانگر درد قربانی نیست، که بار تروما جدیدی بر دوش او میگذارد. پسر بچه اکنون با گناه ناخواسته و ترس از عواقب نیز روبرو است. این نوع خشونتهای خودسرانه نشان از ناامیدی عمیق از سیستم قضایی دارد. وقتی مردم احساس کنند قانون نمیتواند از آنه ا محافظت کند، به سمت راه حلهای خطرناک گرایش پیدا میکنند.
پیامدهای پزشکی و سلامت جسمی
آسیبهای وارده به متهم از نظر پزشکی بسیار جدی و تا حد زیادی غیرقابل بازگشت است. استفاده از اشیاء غیرمتعارف برای مجازات میتواند به پارگی روده، خونریزی داخلی و عفونتهای خطرناک منجر شود. نیاز دائمی به کیسه کولستومی به معنای تغییر کامل سبک زندگی و وابستگی همیشگی به دستگاههای پزشکی است. این وضعیت نه تنها فرد را با محدودیتهای فیزیکی روبرو میکند، بلکه آسیبهای روانی عمیقی نیز به همراه دارد. از دیدگاه اخلاق پزشکی، درمان چنین افرادی با چالشهای خاصی روبروست. پرسش درباره حق بر درمان و تعهدات پزشکان در قبال افرادی که خود مرتکب خشونت شدهاند، نیاز به تامل دارد.
بحران اعتماد به سیستم قضایی
این واقعه نشان میدهد بخشی از جامعه به توانایی سیستم قضایی در اجرای عدالت تردید دارند. این بیاعتمادی میتواند ریشه در تجربیات قبلی یا باورهای فرهنگی داشته باشد. در بسیاری از موارد، خانوادهها از روند کند دادگاهها، پیچیدگیهای قانونی و ترس از عدم اجرای عدالت ناامید میشوند. این ناامیدی آن ها را به سمت اقدامات خودسرانه سوق میدهد. سیستم قضایی نیازمند بازنگری در شیوههای ایجاد اعتماد عمومی است. شفافیت در روند دادرسی، سرعت در رسیدگی به پروندههای حساس و اطلاعرسانی مناسب میتواند به بازسازی این اعتماد کمک کند.
ابعاد حقوقی و قضایی ماجرا
از دیدگاه قانونی، اقدام خانواده قربانی مصداق بارز اخذ حق توسط خود است که در قوانین کیفری ایران جرم محسوب میشود. آنها خود از قربانی به مجرم تبدیل شدهاند. هرچند متهم اصلی نیز به جرم سنگین تجاوز متهم است، اما این موضوع مجوز اقدامات خودسرانه نیست. سیستم قضایی باید به هر دو بخش این ماجرا – هم تجاوز و هم خشونت انتقامجویانه – رسیدگی کند. این پرونده از پیچیدگیهای حقوقی برخوردار است. چگونه میتوان بین حق خانواده برای دفاع از فرزند و ممنوعیت قانونی اخذ حق توسط خود تعادل برقرار کرد؟
تبعات اجتماعی و فرهنگی
این رویداد تأثیرات عمیقی بر بافت اجتماعی محله و شهر خواهد گذاشت. از یک سو ممکن است باعث ایجاد ترس در بین مجرمین بالقوه شود، از سوی دیگر میتواند به عادیسازی خشونت بینجامد. در بلندمدت، چنین اتفاقاتی میتواند اعتماد عمومی به حاکمیت قانون را تضعیف کند. وقتی مردم ببینند برخی خودشان دادگری میکنند، ممکن است به تدریج از قانون فاصله بگیرند. نیاز به فرهنگسازی درباره روشهای قانونی پیگیری شکایات و افزایش آگاهی درباره پیامدهای خشونتهای خودسرانه بیش از پیش احساس میشود.